و اما رفتن گل پسر به مهد
بعد از اصرار زیاد پارسا برای مهد رفتن و اینکه تو خونه واقعا تنها بود و حوصلش سر میرفت بالاخره رفتیم و مهد ثبت نامش کردیم و روز یکشنبه رفتیم مهد و من پیش مدیر کار داشتم و شما رفتین پیش بچه ها و اصلا سراغ منو نگرفتی منم دیدم که ارومی و خوشحال دیگه نیومدم پیشت که عادت کنی و ساعت 12 که شد اومدم توی کلاست دنبالت و شما قبول نمیکردی که بریم خونه خلاصه که خوشم میاد که عاشق بازی هستی و خوب زود با همه چیز کنار میای قربونت برم من.حالا هر روز به زور از خواب بیدارت میکنم اخه عادت نداشتی صبح زود بیدار شی ولی با ذوق میری و دیگه دم مهد کهمیرسیم دیگه ما رو نمیبینی و با اون خاله دم در میری داخل. اینجا هم اماده شدی که بری مهد میبینی چقد مو...
نویسنده :
مامان و بابا
1:11